چكيده تفسير زيارت جامعه كبيره جلسه 31


(خانم زهره بروجردي)


در خدمت زيارت جامعه كبيره‌ي امام هادي به فراز « حَفَظَةِ سِرِّ اللَّهِ » رسيديم و چون سخن از اسرار الهي شد حديث حقيقت اميرالمومنين را در اين باب مطرح كرديم زيرا تنها حضرات معصومين قادرند تا گوشه‌هايي از اسرار الهي را پرده برداري كنند وگرنه انسان خاكي كجا و عرش الهي كجا.

گفتيم در اين حديث كميل بن زياد از اميرالمومنين معناي حقيقت را پرسيد و با هر پاسخي كه حضرت به ايشان مي‌دادند، كميل عبارت « زدني فيه بياناً» را تكرار مي‌كرد كميل آشناي بيت ولايت بود و مي‌دانست كه از كرم صاحبان اين خانه بعيد است تا سائل را بي پاسخ باز‌گردانند او مي‌دانست هربار كه درِ بيت ولايت نواخته شود به يقين نوري از آن منشعب خواهد شد.

حضرت در پاسخ «زدني فيه بياناً» براي معناي حقيقت گفتند:«هَتْكَ السِتْر لِغَلَبة السّر» (حقيقت) يعني پاره شدن پرده‌ها براي غالب شدن سر.

ستر در معناي حجاب و پرده است.

موجودات خود سترند كه بر خدايي خدا پرده انداخته‌اند حضرت با اين پاسخ به كميل مي‌گويد: حقيقت در اين مرحله آن است كه اين حجاب پاره ‌شود و سِرّ هويدا ‌گردد و مخلوق كنار ‌رود به عبارتي ديگر خدا به گونه‌اي بر دل سالك پرتو افشاني ‌كند كه هيچ فاصله‌اي و حجابي ميان خداي سبحان و سالك باقي نماند در اين مرحله حجابها كنار مي‌رود حتي حجاب وجود من سالك محو مي‌گردد. امام حسين در دعاي عرفه مي‌گويند:«يا ربّ تُب عَليَّ انّك الوهّاب »«اي پروردگارم! توبه‌ي مرا بپذير بدرستيكه تو وهابي»

اهل دل، ستر را وجود خود انسان دانسته‌اند كه در اين قسمت از حديث كنار مي‌رود و تنها خدا باقي مي‌ماند. اما گروه ديگر ستر را در پاسخ اميرالمومنين صفات خداوند دانسته اند به اين معنا كه در اين مرحله حتي صفات حضرت حق كنار مي‌رود، سالك در اين مرحله به مقام احديت خداي سبحان نائل مي‌شود او از خدا تنها ، خدا را مي‌طلبد بدون هيچ صفتي.

لازم است كه بيان شود خداوند سبحان در اسم الله خويش مستجمع جميع صفات است ولي در مقام احديت تنها خود حضرت حق منظور سالك است بدون هيچ گونه صفتي اگر بخواهيم اين مطلب را كمي واضحتر بيان كنيم چنين خواهيم گفت: اگر سالك به مقام احديت حضرت حق دست يابد ديگر از خداوند سبحان تقاضاي شفا گرفتن و يا عالم شدن و يا جميل گشتن ندارد بلكه از او تنها خودش طلب مي‌كند بدون هيچ صفتي. با اين توضيح صفات حضرت حق، خود ستر بوده اند كه در اين مرحله كنار مي‌روند و سِرّ معشوق نشان از خدايي و يكتايي او دارد كه در اين مرحله هويدا مي‌گردد و اظهار مي‌شود.

گروهي ديگر سِر را قلب مومن بيان كرده‌اند و گفته اند در اين مرحله مومن به جايي مي‌رسد كه خدا را در خود ادراك مي‌كند او در مي‌يابد كه حضرت حق در قلبش استقرار يافته و قلبش كرسي خداوند سبحان گشته، خاصيت قلب آن است كه دائماً منقلب شود. اگر قلبي تزكيه شد صفات رذيله به سرعت از او دور مي‌شود و حضرت حق در آن تجلي مي‌كند. با توجه به نظر اين گروه رذايل اخلاقي ستر و پرده‌هاي حجاب ميان خلق و مخلوقند دل مومن سِرّ است هر گاه رذايل زائل شود دل مومن جايگاه تجلي خداوند سبحان مي‌گردد.

و اما معني ديگر عبارت حضرت چنين است.

گروهي سِر را حُب بسيار شديد انسان نسبت به خدا معنا كرده‌اند هرچه سالك پرده ها را كنار زند عشقش نسبت به خداي سبحان بيشتر هويدا مي‌شود به عبارتي ديگر سِرّ، عشق مفرطي است كه بايد پرده‌اي روي آن افكنده شود اما در اين مرحله عبد به جايي مي‌رسد كه قدرت كتمان سر را ندارد خداوند سبحان مي‌گويد:« وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ،امّا آنها كه ايمان دارند، عشقشان به خدا، (از مشركان نسبت به معبودهاشان،) شديدتر است.»

در روايت آمده است «اگر كسي عاشق باشد و عفت بورزد و مردم او را نشناسند شهيد مرده است ،مَن عشق و عفَّ و كتم مات شهيدأ»

اما در اين مرحله سالك نمي‌تواند عاشقيتش را كتمان كند پرده‌ها را كنار مي‌زند و عشقش را هويدا مي‌سازد.

ناليدن بلبل ز نوآموزي عشق است هرگز نشنيدم ز پروانه صدايي

اقويا در عشق الهي هتك ستر ندارند و صداي عشقشان به گوش كسي نمي‌رسد اما ضعفا در عشق هتك سِر دارند و عشق را بيان مي‌كنند با توجه به توضيحات بايد گفت سالك در اين مرحله چون قادر نيست عشقش را نسبت به حضرت حق پنهان كند هتك سِر مي‌كند و عشق را بر همگان هويدا مي‌سازد.

در معناي ديگر سِر را ناموس معنا كرده‌اند، يعني ناموس سِر است، لذا بايد مخفي و پوشيده بماند. ناموس بايد تنها به چشم محرم بيايد و از نگاه نا محرم محفوظ بماند در ديوان عمان ساماني كه در رثاي شهداي كربلا سروده‌ شده چنين آمده است: حضرت علي اكبر در آخرين لحظات عمر خويش خواست تا اسراري را هويدا كند و هتك سر نمايد اما امام بوسه‌اي برلبان فرزند مي‌زنند و لبان مبارك او را مهر كردند.

كميل گفت:«زدني فيه بياناً»

حضرت گفتند: «جذب الأحدية لصفة التوحيد»

1- جذب به معني كشيدن به شدت است.

پس آن يكدانه‌ي عالم، عاشقش را به شدت به سوي خود مي‌كشد و مي‌گويد: بيا از كثرات جدا شو و يكدانه‌را بهتر بشناس.

( اگر سالك‌مي‌خواهد موحد شود بايد وارد وادي سر شود تا معشوق او را جذب كند.)

«هُوَ اللهُ اَحَدْ» عاشقش را به شدت به سوي خود مي‌كشد تا عاشقش، موحد بشود. پس با اين جذبه، وحدانيت خود را به عاشق نشان مي‌دهد.

در اينجا بنده مثل يك آهن گداخته شده است. او چنان در كوره‌ي الهي سوخته كه آتش از خود اين آهن ظهور مي‌كند. يعني تا به حال آتش نور مي‌داد و مي‌سوزاند، حالا خود آهن مي‌سوزاند و نور مي‌دهد.

در اين مرحله جذبه نصيب فرد مي‌شود.

«يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِم»1 جلوه‌هاي رباني سالك را به سمت خويش مي‌كشاند، «لاحُولِ ولاقُوة اِلابالله» كه خداوند سبحان با حول و قوت خويش سالك را به سمت خود مي‌كشاند پس سالك از همه‌ي علقه‌ها جدا مي‌شود او حتي از خودش نيز جدا مي‌شود و آنچنان جذب حق مي‌گردد كه فقط يكي را مي‌بيند.

2- قَوَمَ جذبه= الله ذاتي است كه انسان واله و حيران اوست. حال اگر فرد به اين مرحله برسد كه همه‌ي تعلقات خويش را كنار بگذارد در اين مرحله‌ معشوق خدايي خويش را به گونه‌اي نشان مي‌دهد كه سالك واله و سرگردان عشق او مي‌شود و در واقع حيرت زده‌ي شرابي است كه خدا به عاشق مي‌نوشاند.

سالك از شدت سرور و بهجت، عاشق واله مي‌گردد.

سالكين واقعي هميشه واله‌اند و هميشه عاشقند و جذبه‌ي‌ آنها موقت نيست.

اگر انسان به مرحله‌ي جذب رسيد و جذب معشوق شد و به مقام فنا دست يافت در آن زمان چون فاني است، ذلت و فقري در عالم براي خويش نمي‌بيند او در اين مرحله فاني و جذب معشوق گشته زيرا معشوق را قوي و غني و قديرو... مي‌داند و خود را در مقابل او ذليل و خوار مي‌بيند.

بنده در اين ميدان به جايي مي‌رسد كه تنها معشوق را مي‌بينيد ولاغير يعني فقط قدرت جمال و كمال در حضرت حق را مي‌بيند و ديگر نقصي از عالم ماده چشمان او را به خود مشغول نمي‌سازد.

ما در دعاي سيفي صغير مي‌خوانيم: «اَللهُمَ ادخلني في لُجَة ‌بحر اَحَديتك ، خدايا فقط مرا در درياي احديت خودت داخل كن.» اين همان مرحله‌ي جذبه است.

كميل در مرحله‌ي هتك الستر به مرحله‌ي عين اليقين نائل آمده اما چون به اين مرحله راضي نمي‌شود و بيشتر مي‌طلبد حضرت در پاسخ مي‌گويند كه مرحله‌ي جذبه حق اليقين است، او فراتر از اين در پي اسرار الهي است و مي‌گويد: «زدني بياناً»

امام مي‌فرمايند:« نورٌ يُشرِقُ مِنْ‌ صُبح الاَزَلْ ‌فيلوحُ عَلي هَيا كل التوحيد آثارُهْ ، حقيقت نوريست كه از صبح قديم و ازليت خدا بر هيكلهاي توحيدي، تابيده و آثارش را آشكار ساخته است.»

جسم ما و شما «هَيا كل التوحيد» اند حال اگر آن نور در انسان تابيد، در جسم خود نمايي مي‌كند و جسم تحت الشعاع آن نور واقع مي‌شود.

اين نور حقيقي كه از قديم تابيده، امر نو و جديدي نيست اما ما حال موانع را كنار زده‌ايم و آن را دريافته‌ايم.

اجازه بدهيد حديث حقيقت در جلسه‌ي بعد دنبال شود.


1- سوره مباركه فتح آيه 10

منبع:مؤسسه علميه السلطان علي‌بن‌موسي‌الرضا‌(عليه السلام)

یزدفردا

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا